loading...
حرف هایی از جنس دل
مدیریت سایت

با سلام خدمت بازدید کنندگان و عاشقان عزیز

خواهشا نظرات خود را بعد از دیدن پست بگذارید ممنون

♥عشقـــــــــــک♥ بازدید : 31 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

 

 

 

پسر به دختر گفت:اگه یه روز به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری

هستم که میام که قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم . دختر

لبخندی زد و گفت: ممنونم

تا اینکه یه روز اون اتفاق افتاد . حال دخترخوب نبود.... نیازی فوری به قلب

داشت... از پسر خبری نبود....ئختر با خودش می گفت:می دونی که من

هیچ وقت نمی گذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...

ولی این بود اون حرفات؟... حتی برای دیدنم هم نیومدی...

شاید من دیگه هیچ وقت زنده نباشم...ارام گریست و دیگر هیچی نفهمید...

چشمانش را باز کرد دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت: چه اتفاقی افتاده؟

دکتر گفت:نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده . شما باید

استراحت کنید...در ضمن این نامه برای شماست...!

دختر نامه را برداشت اثری از اسم روی نامه دیده نمی شد .بازش کرد

و درون ان چیزی نوشته شده بود:

سلام عزیزم . الان که این نامه رو می خونی من در قلب تو زنده ام

از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون می دونستم اگه بیام هرگز نمیذاری

که قلبمو بهت بدم .پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم...

امیدوارم عملت موفق امیز باشد

"عاشقتم تا بی نهایت"

دختر نمی تونست باور کنه...اون این کارو کرده بود....اون قلبشو

به دختر داده بود....

ارام ارام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش

جاری شد...و به خودش گفت:چرا حرفشو باور نکردم...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 51
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 149
  • بازدید کلی : 4,249
  • کدهای اختصاصی